تک تک مردم برداشت های مختلف دارند .
گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است .
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند . در راه یک پسر بچه گفت :
چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند ؟
وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد .
کمی بعد پیر مردی آنها را دید و گفت :
مرد رئیس خانواده است . چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود
سوار خر شود ؟
زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد .
لحظاتی بعد با پیر زنی مواجه شدند . پیر زن گفت :
عجب مرد بی معرفتی . خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود
مرد با شنیدن این حرف بسرعت به زنش گفت :
که او هم سوار خر شود . بعد به مرد جوانی برخوردند . او گفت :
خر بیچاره ، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی . چقدر به تو ظلم می کنند !
زن و شوهر با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند .
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود . بعداً ، وقتی به پل باریکی رسیدند ،
خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد .
آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند .
ممکن است که همه شما را بستایند ، و یا لعنت کنند .
هیچگاه نه در گذشته ، نه در حال حاضر و نه در آینده چنین اتفاقی نخواهد افتاد .
بنابراین ، اگر وجدان راحتی داری از حرف دیگران زیاد دلخور نشو .
نظرات شما عزیزان:
عاطفه
ساعت20:07---22 آذر 1391
سلام دوست عزیز خییییییییییلی وقته که بهت سر نزدم
البته خودمم خیلی وقت هستش که آپ نکردم
الان آپ کردم خوشحال میشم ا ز حضور گرمتون
موئد و پیروز در پناه حق باشید
ابوالفضل
ساعت14:56---6 آبان 1391
سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری
اگه خواستی باوبلاگ ما همکاری کنید ومدیر کمکی ماشوید فقط نظر بزاریدو
اگه دوست داری با ما تبادل لینک کنید مارا با نام تکنوازنده عشق شماره دختروپسر لینک
کنید وبعد به ما خبر دهید که با چه اسمی لینکتان کنی
موفق وسربلند باشید
WWW.ABOLFAZLBAHMANI.LOXBLOG.COM
http://koolbe.ir/images/smilies/smile%20(25).gif
مهری
ساعت11:49---6 آبان 1391
سلام
ببخشید من اول باید خدمتتون میرسیدم و عید و بهتون تبریک میگفتم
خیلی ممنون از لطفتون
و خدا رو شکر که شما رو می بینم ان شاا.. که همیشه سلامت باشید
حانیه
ساعت7:25---6 آبان 1391
سلام عید سما هم مبارک دوست خوبم
سر افراز و پاینده باشید...
شبنم
ساعت21:47---4 آبان 1391
ممنون.
و همچنين بر شما.
فروزنده غیاثی
ساعت7:12---4 آبان 1391
گفت: هین از ذکر چون وامانده ای؟
چه پشیمانی از آن کش خوانده ای؟
گفت: لبیکم نمی آید جواب
زان همی ترسم که باشد ردّ باب
گفت خضرش که خدا این گفت به من
که برو با او بگو ای ممتحن
بلکه آن الله تو لبیک ماست
وان نیاز و درد و سوزت پیک ماست
نی تو را در کار من آورده ام؟
نه که من مشغول ذکرت کرده ام؟
دردِ عشق تو، کمند لطف ماست
زیر هر یا ربّ تو، لبیک هاست
فروزنده غیاثی
ساعت14:40---2 آبان 1391
سلام
چطوری مهربان قاصدک ؟
این خانه را بگذار و بگذر
بامن بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهائی ام را
من با توام منزل به منزل
مریم شرقی
ساعت13:05---1 آبان 1391
می گوید: کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...
این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !
و گونه کسی را سرخ نمیکند !
حانیه
ساعت23:06---30 مهر 1391
همیشه باور داشته باش آنچه که هستی...
دیگران مجبورند آنچه تو باور داری را بپذیرند...
solaleh20
ساعت20:26---30 مهر 1391
سلام.
بازم مثل همیشه عالی بود.
ممنون که سر زدین.