بن بست
ای ساکن کوچه های
تنهایی بن بست ؟
منم غریبه ترین آشنا
یادت هست
اما در قفسیم
خبر از دوست نداریم
دلتنگ دوستیم
ولی چاره نداریم
جمعه 30 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 17:30
::
نويسنده :
کلبه
یار
یاد آن روزی که یاری داشتیم
این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:" شعر عاشقانه " , :: 18:35
::
نويسنده :
کلبه
معرفت
مردی و نامردی،
جنسیت سرش نمی شود
معرفت که نداشته باشی ،
نامردی .....
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 15:52
::
نويسنده :
کلبه
سیم آخر
جایی وجود داره
به نام سیم آخر من
دقیقاً همون جام
بزنم بهش یا نه ........ !!!
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 15:8
::
نويسنده :
کلبه
وقت آزاد
منشی با عصبانیت از اتاق رئیسش اومد بیرون ...
دوستش ازش پرسید چی شده ؟؟
رئیس ازم پرسید امشب وقتت آزاده ؟؟
منم با لبخند جواب دادم ... بـــــــــــــــــله .
.
.
.
.
بیشرف بهم 50 تا برگه داده واسه تایپ !!! ....
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:" مجله طنز " , :: 8:47
::
نويسنده :
کلبه
مجنون و عشق الهی
روزی مجنون از روی سجاده شخصی عبور کرد ،
مرد نماز را شکست و گفت :
مردک ! در حال راز و نیاز با خدا بودم
برای چه این رشته را بریدی ؟
مجنون لبخندی زد و گفت :
من عاشق بنده ای بودم و تو را ندیدم
تو عاشق خدا بودی
چطور مرا دیدی ؟ !!!
دو شنبه 26 دی 1390برچسب:" حکایت " , :: 18:39
::
نويسنده :
کلبه
تنهایی
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست....
یک شنبه 25 دی 1390برچسب:" شعر " , :: 18:50
::
نويسنده :
کلبه
خسته از ...
نه وعدهٔ وصلم ده ، نه چارهٔ کارم کن
من تشنهٔ آزارم ، خوارم کن و زارم کن
مستانه بزن بر سنگ ، پیمانهٔ عیشم را
وز اشک سحرگاهی،پیمانه گسارم کن
خونابهٔ دل تا کی ، در پرده کشم چون گل
از پرده برونم کِش ، رسوایِ دیارم کن
خاکِ من مجنون را ، در پای صبا افشان
دامانِ بیابان را ، مشکین زِغبارم کن
گر شادیِ دل خواهی ، آرام « قاصدک » بِستان
ور خاطرِ من جویی،خون در دلِ زارم کُن
یک شنبه 25 دی 1390برچسب:" شعر " , :: 13:15
::
نويسنده :
کلبه
قلم
شبی از سوز دل گفتم قلم را
بیا بنویس غم های دلم را
قلم گفتا برو بیمار عاشق
ندارم طاقت این بار غم را
شنبه 24 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 19:42
::
نويسنده :
کلبه
خدای مهربان
سر مشق های آب بابا ،
یادمان رفت !
رسم نوشتن با قلم ها
یادمان رفت !
شعر خدای مهربان را
حفظ کردیم اما ...
خدای مهربان را
یادمان رفت !
دو شنبه 19 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 11:5
::
نويسنده :
کلبه
آسمون
خوش به حال آسمون
که هر وقت دلش بگیره بی بهونهمی باره ،
..........
ادامه مطلب .....
یک شنبه 18 دی 1390برچسب: , :: 17:40
::
نويسنده :
کلبه
رخسار
مکن پنهان ، ز خسارت هویداست
که شب را تا سحر بیدار بودی
تو را عشق این چنین بر باد داده
مگر از زندگی بیزار بودی ؟
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 15:21
::
نويسنده :
کلبه
فریاد
خوشا گاهی ز یاران یاد کردن
ز بند دل سخن آزاد کردن
سکوت راز داری را شکستن
شکوه عشق را فریاد کردن ....
شنبه 17 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 17:41
::
نويسنده :
کلبه
بلور
زمانی مست غمی که از غم
هیچ نداری مگر بلور
جمعه 16 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 17:58
::
نويسنده :
کلبه
خویش
من این آه جگر سوز و
دل پیمان شکن دارم
چرا از دیگری نالم
که درد از خویشتن دارم
پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:" شعر عاشقانه " , :: 11:3
::
نويسنده :
کلبه
کلبه
از زمانهای دور کلبه مکانی برای
دل تنگیایی عشاق بوده
هر کدوم دلشون میگرفته میرفتن داخل کلبه و
تنهای شون رو با دل و عقل خودشون
میریختن روی هم تا ،
بلاخره مشخصِ که تو این وسط دل برنده میشد .
جای که آدم توش احساس راحتی و آرامش بکنه
براش بهترین جای دنیاست .
شاید بخاطره همین بوده که
وقتی کلبه ی میبینیم و یا میشنویم
اول بیاد دلمون می افتیم ،
و یاد ...... ؟؟؟
پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:" دل نوشته " , :: 10:40
::
نويسنده :
کلبه
کلبه عشق